پیش نوشت: این مطلب کمی سوء گیری نسبت به صنعت پخش مواد غذایی دارد. بیشتر صحبت ها از جنس درددل و گلایه است و با هدف ثبت وقایع صنعت پخش در این روزها نوشته شده است که مسلما آلوده به خطا و سوء گیری ذهنی است. این روزها که دغدغه اکثر مردم، آینده ی
حمید چند وقت بود که حسابی کلافه بود، مدیر سازمان آقای صدیقی اخیرا دل و دماغی نداشت که با او صحبت کند. اخیرا چند پیشنهاد هم برای توسعه بازار تهیه کرده بود و زحمات زیادی هم بایت اینکار کشیده بود، از این نوع برخورد احساس می کرد، مسئله ای وجود دارد ولی نمی دانست که دقیقا
در ادبیات کسبوکار و مدیریت معمولاً میگویند، اختیارات باید متناسب با مسئولیت باشد. هوا روبه سردی میرفت، برگها در حال تغییر رنگ بود و پاییز آهستهآهسته در حال رسیدن بر چتر آسمان بود، حمید در حال قدم زدن در شرکت بود، چند سالی بود که با آقای حسینی بهعنوان مدیر شعبه فروش شرکت مبین کالا
مدیریت در روزهای آخر سال در سازمان های فروش کمتر از مدیریت سربازان در جنگ های چریکی نیست. سازمان های فروش در روزهای آخر سال پر از تب و تاب است. برنامه های هماهنگی جهت فروش در روزهای آخر که معمولا حجم بالایی از فروش اتفاق می افتد و از طرفی وصول مطالبات، نکته مهمی است
مقدمه: از سال 1920 که عصر تولید با حاکمیت هنر فورد بهآرامی در حال گذر بود، نوید عصری را میداد که مشتریان غرق در تولیدات شرکتها به انتخابهای هوشمندانهتری دست می زدند. شرکتها برای به دست آوردن کِیف جیب مشتری، با استخدام افرادی با توانمندی متقاعدسازی مشتری به خرید کالا روی آوردند و کمکم هنر
از مشخصات کاغذ اگر بخواهیم بگویم خاصیت مچاله شدن، نوشتن و پاک کردن،پاره شدن، چرک نویس، خط خطی کردن بر روی آن و در کل جسمی که میتواند به عنوان یک ابزار از آن استفاده کرد. اما تشابه کاغذ با سرپرست فروش چه میتواند باشد، در سازمان های بزرگ که معمولا کمی قوانین بیشتری نسبت