رونوشت صفر :
یک آنالوژی با استفاده از نقشه جهان گشایی کشورها در تاریخ 4000 ساله خود ، برایم جالب بود، چند روز پیش داشتم به این قضیه فکر می کردک که یکی از شرکت های بزرگ مواد غذایی در سطح کشور که دارای سهم 30 درصدی از بازار مصرف است، طی یکسال مجبور شد برای توسعه سه مدیر عوض نماید و این آخری از سلبریتی های معروف بازاریابی و پخش سراسری بود ،که البته با حقوق گزافی هم استخدام شده بود ،سازمان در ابتدا به دلیل روی آمدن برخی از مدیران و سیاسی بازی های جناحی مجبور شد خیلی از مدیران با سابقه و چند سال خود را از دست بدهد ،و دست به جذب مدیران خارج از سازمان نماید ،بعد از کلی سرو صدا و بوق و کرنا و متهم کردن مدیران قبلی به فساد و ضایع کردن حق بیت المال و تخریب شخصیت به معنای تمام ،در ایجاد مدینه فاضله و چشم انداز وطنی شروع به دادن برنامه و چشم انداز های ده ساله بر روی پاور پونت های شکیل نمودند و در نهایت بعد از شش ماه از عملکرد سازمان در تب تصمیم های نادرست مدیریتی می سوخت و دست و پا می زد ،تا اینکه آقای رابین هود با دادن برنامه های کلان در تمام سطح شرکت ،درست قبل از 29 اسفند ماه بر کنار شد (کمتر از 6 ماه )و کلی برنامه اجرا نشده و کلی برنامه های ناقص الخلقه روی دست سازمان ماند .
رونوشت یک :
در نقشه 4000 ساله کشورها (کشور گشایی افول و بلوغ کشورها ) داشتم به این موضوع فکر می کردم که چرا علیرغم داشتن مدیران با تجربه و یا با تکنیک یک سازمان به جای پیشرفت ،پسرفت می کند ،کمی بعد وقتی نقشه برخی از کشور ها را نگاه می کردنم می دیدم با وجودی که دارای پادشاه قوتی تری نسبت به دوره های قبل بوده اند افول بیشتری داشتند و برعکس آن هم صادق است . بودن زیر ساخت هماهنگ با نوع حکومت داری و یا سازمان داری بسیار مهم است .ممکن است یکی از دانشمندان و اساتید بازار یابی در یک سازمان ظاهر و استخدام شود ولی به دلیل کم بودن شعور کار تیمی و فرهنگ رابطه ای به جای ضابطه ای آن فرد و تیم اش نمی توانند کاری جز به شکست پیش برنند .حتی با دخالت مستقیم مدیر ارشد سازمان ،زیرا سازمان هم لخت شده و هم فرهنگ کار نکردن به عنوان یک ارزش پنهان نهادینه شده است و سهام داران نیز حوصله جرح و تعدیل سالیانه را ندارند و سریع به دنبال شاخص های مالی و نرخ بازگشت سرمایه هستند . در اینجا است که سیستم ها به جاری رشد دچار آرکی تایپ کاهش استاندارد اهداف شده و به جای نتایج بلند مدت به نتایج کوتاه مدت فکر می شود و غافل از زیر ساخت ها و توسعه منابع و امکانات و تجهیزرات برای اهداف بلند مدت سازمان می شویم .
در چند سال پیش به عنوان مدیر شعبه در یکی از شرکت ها بودم با توجه به توانمندی خودم و گذاشتن وقت شبانه روزی به معنای واقعی کلمه، رشد فروش از سرعت پایینی برخوردار بود و در اثر فشار سیستم به جای رشد افول می کرد و این حرص مرا در می آورد و هی غرم به پرسنل بیشتر می شد، تا اینکه فهمیدم تا زمانی که زیر ساخت های آموزشی و پرورشی منابع انسانی به سطح قابل قبولی نرسد ،خیلی زحمت کشیدن در این زمینه فایده ای ندارد و جز اتلاف وقت است در این زمان حس نا امیدی به من چیره شد و قصد استعفای خود را نمودم ولی باز سعی کردم دوباره شروع کنم و اهداف معقول تری برای خودم در نظر بگیرم ،و این همان گویای روند تاریخ است که گاهی با بودن پادشاه قوی حتما در زمان خودش خیلی پیشرفت امکان پذیر نیست مگر اینکه در دوران گذشته زیر ساخت های مملکت داری بوده و دارای رونق بوده باشد . شما مقایسه کشور گشایی کشور ایران در بستر تاریخی بسیار شیرین و جذاب می باشد .
این پرسش به ذهن متبادر می شود : که آیا مدیران دارای رزومه و رتبه بالا ،همیشه منجر به تحول در سازمان می شود ؟ اگر نمی شود پس کدام گزینه است که از همه تاثیر گذار تر است ؟ به جای حیف و میل اموال بیت المال بهتر است این سوال اساسی را از خودمان بپرسیم و آنگاه دست به آزمون و خطا بزنیم ؟
برای زوم کردن عکس اینجا کلیک نماید
سلام حسن جان
به نظرم میتوانند موثر باشند به شرطی که اختیار تام داشته باشند و بهشان فرصت داده بشه – چون این تغییرات زمان بر است و نمیشود یک شبه همه چب را حل کرد. دقیقا مثل فوتبال میمونه شما تعداد مربیان آلمان رو نگاه کنید من فکر میکنم توی 60 یا 70 سال 10 تا مربی بیشتر نداشتند.
سلام فواد جان
به نظرم ظرفیت پذیرش استعداد هم باید فراهم شود ،سازمان های که عریض و طویلند ولی ظرفیت استفاده از افراد شاخص را ندارند هم خودشان دچار ضایعه می شو.ند و هم برند اشخاص را بد می نمایند ،در انتخاب سازمان و افراد بادی توجه نماییم که برندمان را ارتقا دهند نه برندمان را به دلیل عدم توسعه ظرفیت رشد تخریب نمایند.
سلام.
این متن رو خیلی دوست داشتم. با بررسی حافظه ام دیدم من هم چنین مواردی رو دیده و – متاسفانه – گاهی خودم هم به این دام افتاده ام.
به قول شما، گاهی بیش از حد روی توانایی خودمان حساب میکنیم و تاثیر «محیط» رو اندک میبینیم. نتیجه این میشود که در پایان، نه تنها تغییر مثبتی حاصل نشده ،بلکه فقط این ما هستیم که فرسوده شده ایم.
این متن و یادآوری خوب، در ذهن من کنار مفاهیم کلانی چون تفکر سیستمی و جامع نگری و همینطور توجه به اثرات و نتایج بلند مدت تصمیم ها ،در ذهنم طبقه بندی شد.
و اگر بخواهم یک جمع بندی کلی داشته باشم، میگویم که فکر میکنم با توجه به متن بالا و تفکر سیستمی، سیستم ها مهمتر از اشخاص هستند و هرگونه تغییری بدون توجه به سیستم، احتمالا نتیجه مطلوبی نخواهد داشت.
ممنونم.